درویشی را ضرورتی پیش آمد، گلیمى را از خانه یکى از پاک مردان دزدید. قاضى فرمود تا دستش بدر کنند. صاحب گلیم شفاعت کرد که من او را حلال کردم. 

قاضى گفت : به شفاعت تو حد شرع فرو نگذارم. 

صاحب گلیم گفت : اموال من وقف فقیران است ، هر فقیرى که از مال وقف به خودش بردارد از مال خودش برداشته ، پس قطع دست او لازم نیست .