گروهی از دوستان ملاقاتی با استاد مسن دانشگاه خود داشتند ؛ گفتگو خیلی سریع به مشاجره در باره استرس و تنش درزندگی تبدیل شد...

استاد به شاگردان پیشنهاد قهوه داد و از آشپزخانه با سینی قهوه در فنجانهای متفاوت برگشت .

 فنجانها ی شیشه ای , فنجانها ی کریستال , وفنجانهایی که برق می زدند...

بعضی از فنجانها معمولی و برخی گرانقیمت بودند.

پس از اینکه هر یک از آنها فنجانی برداشتند ، استاد گفت : اگر دقت کرده باشید همه فنجانهایی که به نظر زیبا وجالب می امدند اول انتخاب و برداشته شدند,وفنجانهای معمولی در سینی باقی ماندند...

هر یک از شما بهترین فنجان را می‌خواست,و "این منبع استرس و تنش شماست..."

آنچه که شما در واقع به دنبالش بودید,قهوه بود و نه فنجان!!!

درحالیکه شما همه به دنبال بهترین فنجان بودید..!

حال اگر زندگی قهوه باشد؟ پس شغل,پول,پست و مقام و عشق و غیره فنجان هستند!

آنها فقط ابزاری هستند برای حفظ و نگهداری "زندگی"...

لطفا اجازه ندهید فنجانها شمارا به خود جذب نمایند...

قهوه نوش جانتان!!

 

عنوان داستان فنجان قهوه

منبع هوش شنوا