از وقتی که تو را دوست دارم، دوست دارم تمام حرفهای غیرمعمولی ام را به تو بزنم.
از وقتی که تو را دوست دارم، دوست دارم تمام حرفهای معمولی و بی اهمیت روزمره را هم به تو بزنم.
مثلا دوست دارم بگویم، لبه ی لیوان مورد علاقه ام شکسته اما دلم نمی آید دورش بیندازم؛ دوست دارم برایت تعریف کنم که نمی گذارم کسی این لیوان را دور بیندازد و حواسم جمع لیوان است.
از وقتی که تو را دوست دارم، فکر می کنم که کاش می توانستم به تو بگویم که دوستت دارم.
از وقتی که تو را دوست دارم، با خودم فکر می کنم امروز چه خورده ای و فردا کجا می روی...؟
از وقتی که تو را دوست دارم، می ترسم به کسی بگویم قربان شما، فدای شما ...
می ترسم ...
می ترسم فدای او شوم، قربان او روم، می ترسم به خاطر قربانی شدنم دیگر تو را نبینم که دست در جیبت مرا می بینی و می گویی سلام! و بعد بدون خداحافظی، میگذاری و می روی ...
از وقتی که تو را دوست دارم در جواب تعارف های دیگران، فقط قلب می فرستم و به هیچ وجه نمی گویم قربان شما! نمی گویم فدای شما؛
آخر سلام های بدون خداحافظی و حتی ای کاش های پنجشنبه خیلی قشنگند! مطمئنم که حیف است فدا و قربانی شوم. حیف است نشنوم وقتی می گویی سلام!
#از_وقتی_که_تو_را_دوست_دارم
منبع : هوش_شنوا
http://hosheshenava.ir/p/162