زنبوری موری را دید که به هزار حیله دانه به خانه میکشید و در آن رنج بسیار می دید و حرصی تمام میزد. او را گفت:

ای مور این چه رنج است که بر خود نهاده ای و این چه بار است که اختیار کرده ای؟ بیا تا مطعم و مشرب (آب و غذا) من ببین، که هر طعام که لذیذتر است تا من از آن نخورم به پادشاهان نرسد، آنجا که خواهم نشینم و آنجا که خواهم خورم.

 

این بگفت و به سوی دکان قصابی پر زد و بر روی پاره ای گوشت نشست. قصاب کارد در دست داشت و بزد و زنبور را به دو پاره کرد و بر زمین افتاد.

 

مور بیامد و پای او بگرفت و بکشید.

 

زنبور گفت: مرا به کجا میبری؟

 

مور گفت: هر که به حرص به جائی نشیند که خود خواهد، به جاییش کشند که نخواهد.

 

و اگر عاقل یک نظر در این سخن تامل کند، از موعظه واعظان بی نیاز گردد...

 

 

 

جوامع الحکایات 

 

سدید الدین محمد عوفی

 

منبع : هوش شنوا

http://hosheshenava.ir/p/147