دانیال نبی یکی از پیامبران بنی اسرائیل(قرن هفتم پیش از میلاد) است. وی دربابل به علوم کلدانیان و زبان مقدس واقف گردید و در حکمت از آنان پیشی گرفت.

 وی از نسل حضرت داوود (ع) بوده و بعثت پیامبر بزرگوار اسلام را پیشگو یی کرده است. 

دانیال نبی همزمان با 

کوروش کبیر و داریوش اول بوده است. ایشان در تعبیر خواب علم داشت. ...

اصل و نسب دانیال نبی

از نام پدر و مادر او نامی در دست نیست. اما چون از قبیلۀ یهودا بوده ؛

 نژاد او بر می گردد به پسر چهارم از همسر اول یعقوب نوادۀ ابراهیم. 

دانیال نواده یهودا - پسر یعقوب - پسر اسحاق - پسر ابراهیم - پسر تارح - پسر ناحور- پسر سام - پسر نوح - پسر خنوخ - پسر انوش - پسر شیث - پسر حضرت آدم

کتاب دانیال

یک کتاب در کتاب مقدس عبری است که جزو عهد عتیق به شمار می‌رود.

 این کتاب بخشی از کتوویم(مکتوبات) به شمار می‌رود. 

در عهد عتیق مجموع - بیست و هفتم - به کتاب دانیال اختصاص دارد ؛

 که توسط خود دانیال نوشته شده و مشتمل بر ۱۲ فصل است. 

شش فصل اول کتاب به حوادث زندگی دانیال و خواب هایی که او تعبیر می کند، ربط دارد. 

نیمه دوم کتاب ، از فصل هفتم تا فصل دوازدهم ، به خواب ها و رؤیا های دانیال اختصاص دارد که خود نگاشته است.

 رؤیایی که در فصل هفت آمده ، درباره قدرت های بزرگ جهان ، من جمله امپراطوری پارس ، است.

 رؤیا های فصل هشت تا دوازده درباره حکومت های گوناگون می باشد.

 این رؤیا هاحکایت از رویداد هایی می کند که تا زمان روی کار آمد ن ملکوت خداوند(منجی آخر الزمان) بوقوع خواهند پیوست . 

مروری اجمالی بر زندگی دانیال نبی(ع)

حضرت دانیال (ع)در بیت المقدس متولد شد.

دانیال به زبان ‌عبری به معنای «خدا قاضی من است» می باشد.

 در زمان لشکر کشی بابل به سرزمین بیت المقدس، دانیال جوان ۱۲ ساله ای بود. 

در سال ۶۵۵ پیش از میلاد وی را به دربار «بخت النصر» پادشاه بابل به اسارت بردند. 

در سرزمین بابل، دانیال و سه نفر از دوستان وی انتخاب می شوند تا نبوکد نصر (بخت النصر) ، پادشاه بابل را خدمت کنند.

 دانیال به دلیل اینکه از عهده تعبیر خوابی که پادشاه دیده بود بر می آید، به مقام والایی در حکومت بابل منصوب می شود.

 حوادث زندگی دانیال و خواب هایی که او تعبیر می کند به هم ربط دارند.

 یکی از رویا هایی که حضرت دانیال می بیند رویایی است که درباره قدرت های بزرگ جهان من جمله امپراطوری پارس است.

 تعدادی دیگر از رویا ها درباره حکومت های گونا گون می باشد. 

این رویا ها حکایت از رویداد هایی می کند که تا زمان روی کار آمدن منجی آخر الزمان (عج ) به وقوع خواهد پیوست.

 منجی آخر الزمان عادل خواهد بود.

 در تاریخ بشر هیچ رویدادی خارج از قدرت خداوند رخ نداده است و در آینده نیز رخ نخواهد داد. 

در این کتاب دانیال بار ها و بار ها می خوانیم که خداوند بر اوضاع جهان مسلط است

(دنیا در تسلط خدای متعال است و او حکومت بر ممالک دنیا را به هر که اراده کند می بخشد).

دانیال نبی - در دربار بخت النصر پادشاه بابل - پس از فتح اسرائیل توسط ، پادشاه بابل

در سال سوم سلطنت یهویاقیم پادشاه بیت المقدس (بنی اسرائیل)

بخت النصر - پادشاه بابل با سپاهیان خود به اورشلیم حمله کرد وآن را محاصره نمود.

 و توانست بیت المقدس را فتح نماید و تعداد زیادی از سکنه بیت المقدس را به اسارت به همراه خود به بابل ببرد و همچنین توانست این شهر را غارت نماید.

 او کسانی را که اسیر کرده بود با خود به بابل برد از جمله کسانی که به اسارت به بابل برده شد حضرت دانیال نبی (ع) بود. نبوکد نصر به وزیر در بار خود اشفناز دستور داد از میان شاهزادگان - و اشراف زادگان یهودی اسیر شده چند تن را انتخاب کند و زبان و علوم بابلی را به آنان یاد دهد. 

این افراد می بایست جوانانی باشند بدون نقص عضو، خوش قیافه، با استعداد، تیز هوش و دانا تا شایستگی خدمت در دربار را داشته باشند. 

پادشاه مقرر داشت که در طول سه سال تعلیم و تربیت ایشان هر روز از خوراکی که او می خورد و شرابی که او می نوشد به آنان بدهند و پس از پایان سه سال آنها را به خدمت او بیاورند.

 در بین افرادی که انتخاب شدند چهار جوان از قبیله یهودا به اسامی دانیال - حننیا - میشائیل - و عزریا بودند که وزیر دربار نام های جدید بابلی به آنها داد او دانیال را :

بلطشصر - حننیا راشدرک، میشائیل را میشک و عزریا را عبد نغو نامید.

 

ولی دانیال تصمیم گرفت از خوراک و شرابی که از طرف پادشاه به ایشان داده می شد نخورد زیرا باعث می گردید او شرعا نجس شود پس از وزیر دربار خواست غذای دیگری به او دهند هر چند خدا دانیال را در نظر وزیر دربار عزت و احترام بخشیده بود ولی او از تصمیم دانیال ترسید و گفت وقتی پادشاه که خوراک شما را تعیین کرده است ببیند که شما از سایر جوانان هم سن خود لاغر تر و رنگ پریده تر هستید ممکن است دستور دهد سرم را از تن جدا کنند دانیال این موضوع را با ماموری که وزیر دربار برای رسیدگی به وضع دانیال، حننیا، میشائیل و عزریا گمارده بود در میان گذاشت و پیشنهاد کرد برای امتحان ده روز فقط حبوبات و آب به آنها بدهد و بعد از این مدت آنان را با جوانان دیگر که از خوراک پادشاه می خورند مقایسه کند و آنگاه در مورد خوراک آنها نظر دهد آن آمور موافقت کرد و به مدت ده روز ایشان را امتحان نمود. وقتی مدت مقرر به سر رسید دانیال و سه رفیق او از جوانان دیگر که از خوراک پادشاه می خورد ند سالم تر و قوی تر بود ند. پس مامور وزیر دربار از آن به بعد به جای خوراک و شراب تعیین شده، به آنان حبوبات می داد.

 

 خداوند به این چهار جوان چنان درک و فهمی بخشید که ایشان توانستند تمام علوم و حکمت آن زمان را بیاموزند از این گذشته او به دانیال توانایی تعبیر خواب ها و رویاها را نیز عطا فرمود. 

وقتی مهلتی که پادشاه برای تعلیم و تربیت آن جوانان تعیین کرده بود به پایان رسید وزیر در بار ایشان را به حضور پادشاه آورد.

 نبوکدنصر با هر یک از آنها گفتگو کرد. دانیال، حننیا، میشائیل و عزریا از بقیه بهتر بودند پس ایشان را به خدمت گماشت.

 پادشاه هر مساله ای را که مطرح می کرد، حکمت و دانایی این چهار جوان را در پاسخ دادن به آن، ده مرتبه بیش از حکمت تمام جادو گران و منجمان آن دیار می یافت.

 دانیال تا هنگام فتح بابل -

 به دست کورش بزرگ - پادشاه هخامنشی - همچنان در دربار بابل بود ومقامی بس بزرگی یافت .

 (حدوداَ ۳۷ سال) .

تعبیر دانیال نبی از واقعه ضیافت بلشتر جانشین بخت النصر تا سقوط بابل بدست کورش کبیر پادشاه هخامنش

یک شب بلشصر - پادشاه ظالم کشور بابل ضیافت بزرگی ترتیب داد و هزار نفر بزرگان مملکت را به باده نوشی دعوت کرد.

وقتی بلشصر سر گرم شراب خواری بود، دستور داد که جام های طلا و نقره را که جدش نبوکد نصر از خانه خدا در اورشلیم به بابل آورده بود بیاورند.

وقتی آنها را آوردند پادشاه وبزرگان وزنان وکنیزان پادشاه در آنها شراب نوشیدند و بتهای خود را که از طلا و نقره و مفرغ و آهن، چوب و سنگ ساخته شده بود را پرستش کردند. 

اما در حالی که غرق عیش و نوش بودند، ناگهان انگشت های دست انسانی بیرون آمده شروع کرد به نوشتن روی دیواری که در مقابل چراغ دان بود.

 پادشاه با چشمان خود دید که آن انگشت ها می نوشتند واز ترس رنگش پرید و چنان وحشت زده شد که زنوانش به هم می خورد و نمی توانست روی پاهایش بایستد.

 سپس فریاد زد: 

جادو گران، طالع بینان و منجمان را بیاورید هر که بتواند نوشته روی دیوار را بخواند و معنی اش را به من بگوید، لباس ارغوانی سلطنتی را به او می پوشانم، طوق طلا را به گردنش می اندازم و او شخص سوم مملکت خواهد شد.

اما وقتی حکیمان آمدند، هیچکدام نتوانستند نوشته روی دیوار را بخوانند و معنی اش را بگویند. 

ترس و وحشت پادشاه بیشتر شد بزرگان نیز به وحشت افتاده بودند.اما وقتی ملکه مادر از جریان با خبر شد، با شتاب خود را به تالار ضیافت رساند و به بلشصر گفت:

 پادشاه تا به ابد زنده بماند - ترسان و مضطرب نباش - در مملکت تو مردی وجود دارد که روح خدایان مقدس در او است.

 در زمان جدت نبوکد نصر - اونشان داد که از بصیرت و دانایی و حکمت برخوردار است و جدت او را به ریاست بزرگان بابل منصوب کرد.

این شخص دانیال است که پادشاه او را بلطشصر نامیده بود.

او را احضار کن زیرا او مرد حکیم و دانایی است و می تواند خواب ها را تعبیر کند،

اسرار را کشف نماید و مسائل دشوار را حل کند. 

او معنی نوشته را به تو خواهد گفت. 

پس دانیال را بحضور پادشاه آورد ند.

 پادشاه از او پرسید آیا تو همان دانیال از اسرای یهودی هستی که نبوکد نصر پادشاه از سرزمین یهودا (اسرائیل)به اینجا آورد؟

 شنیده ام روح خدایان مقدس در توست و شخصی هستی پر از حکمت و بصیرت و دانایی. 

حکیمان و منجمان من سعی کردند آن نوشته روی دیوار را بخوانند و معنی اش را به من بگویند. ولی نتوانستند. 

درباره تو شنیده ام که می توانی اسرار را کشف نمایی و مسائل مشکل را حل کنی اگر بتوانی این نوشته را بخوانی و معنی آن را به من بگویی، به تو لباس ارغوانی سلطنتی را می پوشانم، طوق طلا را به گردنت می اندازم و تو را شخص سوم مملکت می گردانم. 

 

دانیال جواب داد:

این انعام را برای خود نگه دار یا به شخص دیگری بده ولی من آن نوشته را خواهم خواند و معنی اش را به تو خواهم گفت.

ای پادشاه ؛

خدای متعال به جدت نبوکد نصر ( بخت النصر)، سلطنت و عظمت وافتخار بخشید. 

چنان عظمتی به او داد که مردم از هر قوم ونژاد و زبان از او می ترسیدند. 

هر که را می خواست می کشت و هر که را می خواست زنده نگه می داشت، هر که را می خواست سر افراز می گرداند و هر که را می خواست پست می گرداند.

 اما او مستبد و متکبر و مغرور شد،

 پس خدا او را از سلطنت بر کنار کرد

 و شکوه و جلالش را از او گرفت

 از میان انسان ها رانده شد و عقل انسانی او به عقل حیوانی تبدیل گشت.

 با گور خران به سر می برد و مثل گاو علف می خورد 

و بدنش از شبنم آسمان تر می شد تا سرانجام فهمید که دنیا - در تسلط خدای متعال است ؛

و او حکومت بر ممالک دنیا را به هر که اراده کند می بخشد.

 

اما تو ای بلشصر که برتخت نبوکد نصر نشسته ای با اینکه این چیزها را می دانستی ولی فروتن نشدی.

 تو به خداوند بزرگ بی حرمتی کردی و جام های خانه او را به اینجا آورده ای ؛

با بزرگان و زنان وکنیزانت در آنها شراب نوشیدی و بت های خود را که از طلا و مفرغ و آهن و چوب و سنگ ساخته شده اند که - نه می بینند - و نه می شنوند - ونه چیزی می فهمند - پرستش کردی ؛

ولی آن خدا را که زندگی و سرنوشت در دست اوست تمجید ننمودی. 

پس خدا آن دست را فرستاد تا این پیام را بنویسد: 

((تعبیر)):

منا،منا، ثقیل، فرسین.

معنی این نوشته چنین است :

منا یعنی شمرده شده.

خدا روزهای سلطنت تو را شمرده است و دوره آن سر رسیده است. 

ثقیل یعنی وزن شده. 

خدا تو را در ترازوی خود وزن کرده وتو را ناقص یافته است.

 فرسین یعنی تقسیم شده.

 مملکت تو تقسیم می شود و به ماد ها و پارس ها داده خواهد شد. 

پس به فرمان بلشصر، لباس ارغوانی سلطنتی را به دانیال پوشانیدند، طوق طلا را بر گردنش انداختند واعلان کردند که شخص سوم مملکت است ؛

بگفته مورخان - کشور بابل در همان شب - توسط کورش کبیر - پادشاه هخامنشی - سقوط کرد.

دانیال نبی - پس از فتح کشور بابل - توسط کورش کبیر - پادشاه هخامنشی 

کورش کبیر پس از فتح بابل - دستور آزادی اسراء بنی اسرائیل و بازگشت آنها به اسرائیل را صادر کرد . 

کورش کبیر که در زمان فتح کشور بابل - شصت ودو ساله بود - بر تخت سلطنت نشست. 

بعد از فتح بابل به دست کورش کبیر -تمام اسرای یهود آزاد شدند و به سرزمین خود مراجعه کردند - ولی با توجه به علم و دانش دانیال نبی مورد توجه ویژه کورش کبیر قرار گرفت ؛

حضرت دانیال (ع) به همراه کورش کبیر به ایران آمد و مورد تکریم کورش قرار گرفت و در دربار کورش به مقام و مرتبه والایی دست یافت تا آنجا که بعضی از کتب می نویسند که به مقام وزارت کورش کبیر - یعنی ((دومین فرد مملکتی)) در زمان کورش رسید.

در زمان کورش - سرزمین هخامنشی ها به پنجاه وچهار سا تراپ تقسیم می شد ؛

 و بر هر سا تراپ - یک سا تراپ نشین حکومت می کرد ؛

از بین این پنجاه وچهار نفر سه نفر بودند که می توانستند با پادشاه در رابطه باشند ؛

یکی از این سه نفر حضرت دانیال (ع) بود ؛

که باز از بین این سه نفر حضرت دانیال (ع)مستقیماَ با پادشاه در ارتباط بود و این ادامه داشت تا اینکه کورش دار فانی را وداع گفت.

 از دوره حکومت کمبوجیه و برد یای دروغین چیزی در تاریخ در باره حضرت دانیال (ع)آورده نشده است اما در دوره حکومت داریوش که با کشتن بردیای دروغین حکومت را بدست گرفت حضرت دانیال دوباره به همان مقام و منزلتی که در در بار کورش کبیر داشت رسید. 

بشارت به ظهور منجی در پیشگویی های دانیال

در سده دوم پیش از میلاد بود که ظهور نجات بخشِ قوم خدا در اذهان و افکار یهود توسعه یافت ؛

 و دانیال نبی به دنبال رنج‏ های پیاپی قوم یهود - پایان زجر ها را نوید داد:

پیشگویی بزرگ دانیال نبی :

 «و در ایام این پادشاهان، یهوه خدای آسمان ‏ها - سلطنتی را که تا ابد جاوید می ‏ماند، بر پا خواهد نمود و این سلطنت به قومی دیگر غیر از بنی اسرائیل منتقل نخواهد شد، بلکه تمامی آن سلطنت‏ ها را خرد کرده، مغلوب خواهد ساخت و خودش برای همیشه پایدار و جاودان خواهد ماند». و در جای دیگر از این کتاب آمده است: 

«در آن زمان امیر عظیمی که برای قوم تو ((قائم)) است بر خواهد خواست ؛

 و چنان زمان ننگی خواهد شد که از حینی که بین امت بوجود آمده است تا امروز نبوده است و در آن زمان هر یک از قوم تو که در دفتر مکتوب یافت شود رستگار خواهد شد». 

«وآنانی که بسیاری را به راه عدالت رهبری می نمایند مانند ستار گان خواهند بود تاابدالاباد».

ادامه ..... کلیک کن

 

عنوان: بررسی داستان زندگی حضرت دانیال نبی (ع)

منبع: هوش شنوا