مجله آموزشی یکتا

مجله آموزشی یکتا مجموعه عظیمی از رویداد ها و آموزش های علمی و عملی کشور در فالب یک مجله

۱۲۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هوش شنوا» ثبت شده است

درصد موفقیت انسان-حتما بخوانید

یک پلنگ تیزپا و قدرتمند، اگر با هزار کیلومتر سرعت هم بدود؛ باز نمیتواند؛ به پرواز درآید. 

ولى، یک گنجشک کوچک با کمترین سرعت هم پرواز می کند. 

زیرا براى پرواز نیاز به بال داریم؛ نه قدرت و سرعت!

 بالِ پرواز ما انسانها، ذهن ماست. موفقیت، هیچ ربطى به هیکل، زیبایى، جنسیت، قدرت، سن و سال، داخلى و خارجى بودن ندارد!

درصد موفقیت انسانها بستگى به درصد استفاده از قدرت ذهنشان دارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین سایت

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﻧﺸﺎﻥ ﺍﺯ ﺿعف ﻧﯿﺴﺖ

ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﯽ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻔﺖ :ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺳﺎﺗﯿﺪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻣﺎ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﺧﺘﺮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺩﺳﺘﺶ ﻣﯿﺒﺴﺖ ﻭ ﻣﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪﯾﻢ ...!

 

ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺮﺍﯾﻤﺎﻥ ﻣﺸﺨﺺ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺳﺎﻋﺖ، ﺳﺎﻋﺖ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ ...!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ادمین سایت

تبارشناسی اخلاق-نیچه

ما اهل دانش رفته رفته به هر چه اهل ایمان است بدگمان شده ایم. و این بدگمانی،  ما را رفته رفته به نتیجه گیری هایی باژگونه ى نتیجه گیری های روزگاران پیشین رسانده است :یعنی هر جا که قوت ایمان بسیار به نمایش گذاشته می شود  حکایت از ضعف برهان دارد و ناممکنی درونمایه ایمان .ما هیچ انکار نمیکنیم که ایمان مایه سعادت است بلکه درست به همین دلیل بر آن ایم که ایمان چیزی را اثبات نمی کند.ایمان قوی که مایه ی سعادت است بر انگیزنده ی شک نسبت به درونمایه ی ایمان است و نه تنها هیچ حقیقتی را پایه گذاری نمی کند که پایه گذار یک امکان ویژه ی فریب است.

 

عنوان تبارشناسی اخلاق-نیچه

منبع: هوش شنوا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ادمین سایت

ذهن درست مانند پاندول ساعت است

ذهن درست مانند پاندول ساعت است و اگر مشاهده کنی، همه روز این را خواهی دید. 

تو تصمیمی را در یک حد اعلا میگیری و سپس به حد دیگر حرکت می‌کنی. 

تو خشمگین میشوی و سپس پشیمان میگردی. 

سپس تصمیم میگیری: "نه، این کافی نیست. حالا من هرگز خشمگین نخواهم شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین سایت

نجار قبل از اینکه شروع به ساختن چیزی کند

نجار، قبل از اینکه شروع به ساختن چیزی کند، باید نقشۀ دقیق همه‌چیز را بکشد. او پیش از اینکه یک صندلی بسازد، دقیقاً می‌داند نتیجۀ کارش چه خواهد شد و اگر به اندازۀ کافی مهارت و تجربه داشته باشد، هیچ خطایی رخ نخواهد داد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین سایت

واپسین انسان

من هیچ‌گاه نخواسته‌ام او را تنها به حال خود واگذارم، تنهایی او به ویژه شب‌ها نگرانم می‌سازد، خیال این‌که او می‌خوابد، نمی‌خوابد.

فکر می‌کنم که او هرگز خواب نمی‌بیند، این نیز هول‌انگیز است خفتنی که هیچگاه کاملا بسته نیست، یعنی در یک جهت گشوده است: خوابی که در تصور من بود با محوِ سیاهیِ زیر پلک‌هاست، آن‌گاه که شخص می‌میرد کمی سپید می‌شوند، طوری که مردن شاید برای لحظه‌‌ای دیدن باشد.

او آن‌جا بود، اندکی فرو رفته در خود، کم‌حرف با واژگانی معدود و معمولی، تقریباً غرق در صندلی راحتی‌اش، بی‌حرکت، با دستانی بزرگ آویخته از انتهای بازوان، خسته.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین سایت

روزی دم یک روباه در حادثه‌ای قطع شد

روزی دم یک روباه در حادثه‌ای قطع شد. روباه‌های گروه پرسیدند دم‌ات چه شد؟

چون روباه‌ها از نسلی مکار می‌باشند، گفت خودم قطع‌اش کردم

گفتند چرا؟ این که بسیار بداست و معلوم می‌شود.

روباه گفت: خیر! حالا آزادم و سبک.

 احساس راحتی می‌کنم! وقتی راه می‌روم فکر می‌کنم که دارم پرواز می‌کنم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین سایت

خدایا شکایت به نزد تو میبرم

دزدی کیسه زر ملّانصرالدین را ربود‌، وی شکایت نزد قاضی برد

تا خواست ماجرا را شرح دهد! مردی وارد شد و نزد قاضی نشست

ملّا متعجب شد و هیچ نگفت و از محضر قاضی بیرون امد؛

روز بعد مردم دیدند که ملّا فریاد میزند که آی مردم کیسه ام ... کیسه ام را یافتم ،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین سایت

زندگی چیزی نیست که بتوان آن را تعریف کرد

زندگی چیزی نیست که بتوان آن را تعریف کرد. 

و زندگی یک چیز هم نیست: 

به تعداد مردمان زنده زندگی وجود دارد.

زندگی یک پدیده ی منفرد نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین سایت

حکایت شاعرى نزد سردسته دزدها رفت

شاعرى نزد سردسته دزدها رفت و اشعاری در ستایش او سرود. او دستور داد تا لباس شاعر را از تنش بیرون آورند و او را برهنه از ده بیرون کنند. بیچاره در سرماى زمستان با بدن برهنه از ده در حال خارج شدن بود که در این میان سگهاى ده به دنبال او مى رفتند. خواست سنگى از زمین بردارد و آنها را از خود دور کند اما آن سنگ بر اثر یخ زدگى از زمین کنده نمى شد. در حالی که از جدا نشدن سنگ عاجز شده بود گفت: این مردم چقدر حرامزاده هستند که سگ را براى آزار مردم رها کرده اند و سنگ را در زمین بسته اند. امیر دزدها از دریچه اتاقش سخن شاعر را شنید و از شدت خنده گفت: اى حکیم از من چیزى بخواه تا به تو بدهم. شاعر گفت: من لباس خودم را مى خواهم. 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
ادمین سایت