روزی قرار بر اعدام قاتلی شد.وقتی قاتل به پای دار رفت وطناب رادور گردن او آویختند،ناگهان روانشناسی سررسیدو بلند داد زددست نگه دارید.روانشناس روبه حضار گفت:مگرنه اینکه این مرد قاتل است و باید کشته شود؟همه جواب دادند بله.روانشناس ادامه داد:پس بگذارید من با روش خودم این مرد را بکشم.همه قبول کردند
سپس روانشناس مرد را از بالای دار پایین آورد و او را روی تخته سنگی خوابانید و چشمانش را بست و به او گفت:ای مرد قاتل من شاهرگ تو را خواهم زد و تو ب زودی خواهی مرد سپس روانشناس تکه ای شیشه از روی زمین برداشت و روی دست مردکشید مرد احساس سوزش کرد.ولی حتی دستش یک خراش کوچک هم بر نداشت سپس روانشناس قطره چکانی برداشت و روی دست مرد قطره قطره آب میریخت و مدام به او میگفت:تو خون زیادی از دست دادی و به زودی خواهی مرد. مرد قاتل خیال میکرد رگ دستش زده شده و به زودی میمیرد،در صورتی که دستش خراش کوچک هم نداشت
مدتی گذشت و دیدند که قاتل دیگر نفس نمیکشد.او مرده بود
ولی با تیغ
با دار
خیر.او فقط و فقط با زهری به اسم تلقین مرده بود
از این به بعد اگه بیماری و یا مشکلی داشتید با تلقین بزرگش نکنید،چون تلقین نداشته ها رابه داشته ها تبدیل میکند
عنوان روزی قرار بر اعدام قاتلی شد
منبع هوش شنوا
http://hosheshenava.ir/p/241