زندگی چیزی نیست که بتوان آن را تعریف کرد. 

و زندگی یک چیز هم نیست: 

به تعداد مردمان زنده زندگی وجود دارد.

زندگی یک پدیده ی منفرد نیست.

زندگی من طعم خود مرا دارد،

زندگی تو فردیت خودش را دارد.

زندگی یک درخت، زندگی تو نیست،

و زندگی یک رودخانه زندگی یک درخت نیست.

زندگی یک تکثیر است

زندگی میلیون ها شکل دارد.

چگونه می توانی آن را تعریف کنی؟ 

هیچ تعریفی حق مطلب را ادا نخواهد کرد.

آری، زندگی را می توان زندگی کرد،

می توان آن را چشید، ولی نمی تواند تعریف شود.

و تعریف تو فقط تجربه ی تو را نشان خواهد داد. 

چیزی در مورد زندگی نخواهد گفت،

فقط نشان خواهد داد که تو زندگی خودت را چگونه 

درک کرده ای.

تعریف تو از زندگی هیچ ربطی به زندگی هیچکس دیگر ندارد.

این را به یاد داشته باش و آنگاه زندگی همچون یک راز عظیم احساس خواهد شد.

پرسیدی که چرا سیاست بازها اینهمه بی رحم هستند:

 آنان بی رحم هستند چون احمق هستند.

حماقت همیشه سایه ای دارد که بی رحمی است.

 هرچه هوشمند تر باشی، کمتر بی رحم هستی.

انسان واقعاٌ هوشمند نمی تواند هیچ بی رحمی داشته باشد، غیرممکن است.

او فقط می تواند عشق و مهربانی داشته باشد.

انسان احمق باید بی رحم باشد، زیرا این تنها راهی است که او فکر می کند بتواند برنده شود.

انسان هوشمند خواهشی برای برنده شدن ندارد، انسان هوشمند پیشاپیش در هوشمندی خودش برنده هست. انسان هوشمند پیشاپیش در هوشمندی خودش برتر هست، نیازی ندارد که برای آن به رقابت بپردازد. انسان احمق باید پیوسته در رقابت باشد.

و چون احمق است نمی تواند به هوشمندی خودش تکیه کند، باید به چیز دیگری تکیه زند:

بی رحم می شود،

حیله گر، فریبکار و منافق می شود.

به نظر من، حماقت تنها گناه است

هرچیز دیگر محصول جانبی آن است.

هوشمندی، تنها فضیلت است و هرآنچه که ما بعنوان فضیلت شناخته ایم، مانند سایه آن را دنبال می کند.

 

#اشو

 

 

عنوان: زندگی چیزی نیست که بتوان آن را تعریف کرد

منبع: هوش شنوا