روزی بازرگان موفقی از مسافرت بازگشت و متوجه شد خانه و مغازه اش در غیاب او آتش گرفته و کالا های گرانبهایش همه سوخته و خاکستر شده اند و خسارت هنگفتی به او وارد آمده است.

فکر می‌کنید آن مرد چه کرد؟! خدا را مقصر شمرد و ملامت کرد؟ و یا اشک ریخت؟ نه.....

او با لبخندی بر لبان و نوری بر دیدگان سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت : "خدایا! می‌خواهی که اکنون چه کنم؟

مرد تاجر پس از نابودی کسب پر رونق خود ، تابلویی بر ویرانه‌های خانه و مغازه‌اش آویخت که روی آن نوشته بود :

🍂🍃💐🍂🍃💐🍂🍃

🍃💐 

💐

✔مغازه ام سوخت! اما ایمانم نسوخته است! فردا شروع به کار خواهم کرد!

💐

🍃💐 

🍂🍃💐🍂🍃💐🍂🍃

#گلستان_اندیشه

 

 

منبع: هوش شنوا