از هیچ چیز نباید ترسید؛‌ زیرا چیزی نداریم که از دست بدهیم. هرچه را که بتوان از شما ربود، ‌فاقد ارزش است. پس چرا باید ترسید؟ ‌چرا مظنون شد و شک کرد؟‌ 

 

سارقین واقعی اینها هستند:‌ تردید، ظن،‌ ترس.

 

 آنها امکان شاد بودن را نابود می کنند. پس تا وقتیکه در زمین هستیم،‌ زمین را گرامی بداریم. تا جاییکه این لحظه باقی می ماند،‌ عمیقا از آن لذت ببرید. 

 

برای ترس است که خیلی چیزها را از دست می دهیم. به سبب ترس نمی توانیم عشق بورزیم. حتی اگر عشق بورزیم،‌ عشقمان نیمه جان است؛‌ تا حد معینی است، ‌نه فراتر از آن. همیشه به نقطه ای می رسیم که می ترسیم فراتر از آن برویم.

 پس همانجا می مانیم. در دوستیها نمی توانیم عمیق شویم؛‌ زیرا می ترسیم. به خاطر ترس نمی توانیم عمیق دعا کنیم. آگاه باشید،‌ اما محتاط نباشید.

 

 تفاوت این دو بسیار ظریف است. آگاهی ریشه در ترس ندارد. احتیاط در ترس ریشه دارد. شخص محتاط می شود تا اشتباه نکند، ‌اما نمی تواند خیلی دور شود.

 

 ترس به او اجازه نخواهد داد تا شیوه های تازه زندگی،‌ مجراهای جدید برای بروز انرژی خود، مسیرهای تازه و سرزمینهای نو را کاوش کند. او همیشه یک راه را دوباره و دوباره خواهد پیمود و جلو و عقب خواهد رفت،‌ مثل یک قطار باری!

 

#اوشو

منبع هوش شنوا