مجله آموزشی یکتا

مجله آموزشی یکتا مجموعه عظیمی از رویداد ها و آموزش های علمی و عملی کشور در فالب یک مجله

می دانید زمان خیلی زود میگذرد

می دانید ، زمان خیلی زود میگذرد، بعد آدم می‌بیند که راه‌ حل‌ های زندگی خیلی محدود است، به همین دلیل خیلی چیزها جا می‌افتند، ثابت می‌مانند، آن قدر ثابت که حتی، فکراین که آدم بتواند تغییرشان دهد، خنده‌دار و حیرت انگیز می.شود .... !

#یک_قاچ_کتاب

 #مارگریت_دوراس

 #برشی_از_باغ_گذر

 

عنوان: می دانید زمان خیلی زود میگذرد

منبع: هوش شنوا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین سایت

نگران حرف مردم نباش|مگه چند بار زندگی میکنی

نگران حرف مردم نباش...مگه چند بار زندگی میکنی که اونم بخاطر بقیه خرابش میکنی ؟!؟!

کسی از اینکه برا خودش زندگی کنه نمرده...

بیاین امتحان کنید واسه خودمون زندگی کنیم..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین سایت

برای کسی که میفهمد هیچ توضیحی لازم نیست

برای کسی که میفهمد هیچ توضیحی لازم نیست و برای کسی که نمیفهمد هر توضیحی اضافه است...

آنان که میفهمند عذاب میکشند و آنان که نمیفهمند عذاب میدهند..!

 

مهم نیست که چه مدرکی دارید مهم این است که چه درکی دارید،

مغز کوچک و دهان بزرگ میل ترکیبی بالایی دارند،کلماتی که از دهان شما بیرون می آید ویترین فروشگاه شعور شماست.. 

 

 

..

 

پس وای بر جـماعتـی که لب را بی تامل وا کنند چرا که کم داشتن و زیاد گفتن مثل نداشتن و زیاد خرج کردن است.! 

پس نگذارید زبان شما از افکارتان جلو بزند.!!!

 

عنوان: برای کسی که میفهمد هیچ توضیحی لازم نیست

منبع: هوش شنوا

------------

مشاوره و آموزش های رایگان کامپیوتر و موبایل

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین سایت

گنج در درون ماست|راه درمان بدبختی

گنج در درون ماست و ما از آن بی خبریم. بخشی از وجود ماست. و ما همه جا آنرا جستجو می کنیم مگر در درونمان. از اینروست که بدبخت و بیچاره و ناکام و ناامیدیم.

 

 به درون خود بنگر! به وجود خود بنگر تا پادشاهی خداوند از آن تو شود. تو هرگز این گنج را گم نکرده ای، حتی برای یک لحظه. 

 

در حقیقت، حتی اگر بخواهی آنرا گم کنی نمی توانی. گنج، خود وجود توست. اما تصمیمهایی که گرفته ای، حماقتهایی که به خرج داده ای تو را گدا ساخته است.

 

 فراموش کرده ای که چگونه زبان نوشته های درونت را بخوانی. تو دانشوری بزرگ خواهی شد اما ثروتمند هرگز. همچنان مثل گذشته فقیر خواهی ماند.

 

 ثروتمندی تنها از یک راه حاصل می شود و آن جستجوی درون است، ‌زیرا گنج، گنجی که پایان ناپذیر است، در درون ماست. 

 

به درون خود بنگر! خود را جستجو کن تا نشاطی عظیم بیابی، نشاطی بی پایان. تنها در آن زمان است که زندگی معنا می یابد، قبل از آن هرگز. تنها در آن زمان زندگی، زندگی است، قبل از آن هرگز.  

                                                                      #اوشو

 

مبع: هوش شنوا

پند: گنج در درون ماست|راه درمان بدبختی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
ادمین سایت

داستان خر من از کره‌ گی دُم نداشت|حکایت

مردی خری دیدکه درگل گیرکرده بود و صاحب خر ازبیرون کشیدن آن خسته شده بود. برای کمک کردن دُم خر راگرفت، وَ زور زد، 

دُم خر از جای کنده شد.!

 

فریادازصاحب خر برخاست که « تاوان بده»!..

 

مرد برای فرار به کوچه‌ای دوید، ولی بن بست بود.

خود را در خانه‌ای انداخت، زنی آنجا کنار حوض خانه نشسته بود وچیزی می‌شست و حامله بود. 

از آن فریاد و صدای بلند، زن ترسید و بچه اش سِقط شد.!

صاحبِ خانه نیز با صاحب خر همراه شد. 

 

مردِ گریزان برروی بام خانه دوید. راهی نیافت، از بام به کوچه‌ای فرودآمد که درآن طبیبی خانه داشت. 

جوانی پدربیمارش رادر انتظار نوبت در سایۀ دیوار خوابانده بود؛ 

مرد بر آن پیرمرد بیمار افتاد، چنان که بیمار در جا مُرد.!

فرزند جوان به همراه صاحب خانه و صاحب خر به دنبال مرد افتاد.!

مَرد، به هنگام فرار، در سر پیچ کوچه بایهودی رهگذر سینه به سینه شد واو را به زمین انداخت . تکه چوبی در چشم یهودی رفت و کورش کرد. 

 

او نیز نالان و خونریزان به جمع متعاقبان پیوست!

 

مرد گریزان، به ستوه از این همه، خود رابه خانۀ قاضی رساند که پناهم ده و قاضی در آن ساعت با زن شاکی خلوت کرده بود. چون رازش را دانست، چارۀ رسوایی را در طرفداری از او یافت،!

و وقتی از حال و حکایت او آگاه شد، مدعیان را به داخل خواند.

نخست از یهودی پرسید: یهودی گفت:

این مسلمان یک چشم مرا نابینا کرده است. قصاص طلب میکنم.

قاضی گفت : دَیه مسلمان بر یهودی نصف بیشتر نیست. باید آن چشم دیگرت را نیز نابینا کند تا بتوان از او یک چشم گرفت! وقتی یهودی سود خود را در انصراف ازشکایت دید، به پنجاه دینار جریمه محکوم شد!!

 

جوانِ پدر مرده را پیش خواند. گفت: این مرد از بام بلند بر پدر بیمار من افتاد، هلاکش کرده است. به طلب قصاص او آمده‌ام..

قاضی گفت: پدرت بیمار بوده است، و ارزش زندگی بیمار نصف ارزش شخص سالم است..

حکم عادلانه این است که پدر او را زیرهمان دیوار بخوابانیم و تو بر او فرود آیی، طوری که یک نیمه ی جانش را بگیری! جوان صلاح دیدکه گذشت کند، اما به سی دینار جریمه، بخاطرشکایت بی‌مورد محکوم شد!

 

چون نوبت به شوهر آن زن رسید که از وحشت سقط کرده بود، گفت : قصاص شرعی هنگامی جایز است که راهِ جبران مافات بسته باشد.

 

حال می‌توان آن زن را به حلال درعقد ازدواج این مرد درآورد تا کودکِ از دست رفته را جبران کند.!!

 

برای طلاق آماده باش! .مردک فریاد زد و با قاضی جدال می‌کرد، که ناگاه صاحب خر برخاست و به طرف در دوید.. قاضی فریاد زد : هی! بایست که اکنون نوبت توست!.. 

 

صاحب خر همچنان که می‌دوید فریاد زد: من شکایتی ندارم. می روم مردانی بیاورم که شهادت دهند خر من، از کره‌گی دُم نداشت...!!!

 

 

داستان خر من از کره‌ گی دُم نداشت|حکایت

  کتاب کوچه

 احمد_شاملو

منبع: هوش شنوا

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰